• «كاظم غريب آبادي» دبير ستاد حقوق بشر ايران شد
  • تغيير معنادار آمار‌هاي كرونايي
  • توصيه هايي براي بهبود عملكرد كبد
  • شرايط پرسپوليس براي بازي با الهلال بد نيست
  • «مايكل كين»: ديگر بازيگر نيستم، نويسنده‌ام

معلمان در مواجهه با شش چالش؛ بازانديشي بحرانِ آموزش در ايران

۹ بازديد

روش فوريت و فوريت ، كه سابقه چندان موفقي ندارد. معلمان و دانش آموزان اين تجربه را نداشته اند و ممكن است آموزش مجازي و از راه دور به خودي خود مثر نباشد. هر چه باشد ، به زودي خواهيم توانست شاهد بازگشايي مدارس و آموزش حضوري دانش آموزان باشيم. اما مشكل اصلي در جاي …

معلمان در مواجهه با شش چالش؛ بازانديشي بحرانِ آموزش در ايران https://majale-rooz.ir/2021/10/معلمان-در-مواجهه-با-شش-چالش؛-بازانديش/ Tue, 12 Oct 2021 15:52:29 0000 عمومي https://majale-rooz.ir/2021/10/معلمان-در-مواجهه-با-شش-چالش؛-بازانديش/ روش فوريت و فوريت ، كه سابقه چندان موفقي ندارد. معلمان و دانش آموزان اين تجربه را نداشته اند و ممكن است آموزش مجازي و از راه دور به خودي خود مثر نباشد. هر چه باشد ، به زودي خواهيم توانست شاهد بازگشايي مدارس و آموزش حضوري دانش آموزان باشيم. اما مشكل اصلي در جاي …

روش فوريت و فوريت ، كه سابقه چندان موفقي ندارد. معلمان و دانش آموزان اين تجربه را نداشته اند و ممكن است آموزش مجازي و از راه دور به خودي خود مثر نباشد. هر چه باشد ، به زودي خواهيم توانست شاهد بازگشايي مدارس و آموزش حضوري دانش آموزان باشيم.

اما مشكل اصلي در جاي ديگري نهفته است. در چالش هايي است كه معلمان با آن روبرو هستند. مسائلي كه بر مشاركت و انگيزش معلمان تأثير منفي مي گذارد و سطح و كيفيت آموزش را نيز كاهش مي دهد. اين چالش ها اولاً پيچيده و ثانياً ساختاري است.

معلمان در فراز و نشيب شش چالش:

1. چالش معيشت
اين اولين موضوعي است كه معلمان و البته همه اقشار جامعه با آن روبرو هستند. محدوديت هاي معيشتي ، بي ثباتي اقتصادي و روند گسترده تورم و تورم ، مهارت ها ، فرصت ها و انگيزه هاي مورد نياز براي انجام وظيفه آموزش و يادگيري را از بين مي برد. و نه تنها معلمان تأثير منفي بر كيفيت زندگي و كاهش انگيزه براي انجام وظايف همه مشاغل داشته اند.
با اين حال ، مشكلات و مشكلات مادي ، هر چند مهم هستند ، اما تنها يك عامل هستند و علل ديگري نيز بايد مورد توجه قرار گيرند.

2. تضاد با محتواي دروس
دومين چالشي كه كمتر ديده مي شود ، رويارويي يا حداقل بيگانگي از برنامه درسي است. دو نوع تقابل و بيگانگي را مي توان تشخيص داد:

الف) نشست انتقادي معلمان با محتواي برخي از درسها ، كه آنها آن را مملو از مشكلات و انتقاد مي دانند. به زبان ساده ، معلم بايد چيزي را كه قبول ندارد ، آموزش دهد. بخشي از مطالب اين دوره ها با ارزشهاي سياسي و فرهنگي جامعه سازگار نيست. اين ناسازگاري باعث مي شود كه معلم نقش “واعظ” را ايفا كند. تبليغ و دفاع از آموزه هاي سياسي و فرهنگي كه نه تنها خود او با آن مشكل دارد ، بلكه دانش آموزان نيز با اين آموزه ها بيگانه هستند.
در اين شرايط است كه معلم به عنوان حامي ايدئولوژي يا ديدگاه خاصي نمي تواند نقش يك معلم بي طرف را ايفا كند. تضاد بين معلم و محتواي دروس انگيزه و تعهد معلمان را سلب مي كند. برنامه ريزان خطوط اصلي آموزشي نمي دانند كه بين معلمان و مدافعان ايدئولوژي تفاوت زيادي وجود دارد و بين پروژه آموزش علوم و توجيه و بسط ديدگاه ايدئولوژيك تفاوت زيادي وجود دارد.

ب) دومين مخالفت معلم با درسها در بي اهميت بودن و بي فايده بودن محتواي برخي از درسها است. معلم مي داند كه آنچه از او خواسته مي شود بياموزد ، درسهاي بيهوده است. زيرا به زندگي حال و آينده دانش آموز ربطي ندارد. چه ربطي به درسهاي آمادگي دفاعي ، كلاسهاي تفنگ تهاجمي ، اسلحه ، عقب نشيني ، تفنگ ساچمه اي و درسهاي پيشگامانه دارد ، به ويژه با زندگي و آينده دانش آموزان؟
ناهماهنگي بين برخي مطالب و كتب درسي باعث مي شود معلمان تدريس را خيالي ، بي اثر و بي فايده تلقي كنند و به تدريج انگيزه تدريس را از دست مي دهد. معلم ، در وهله اول ، بايد اهميت و ضرورت دروس را عميقا پذيرفته باشد تا بتواند آنچه را كه مي داند مشتاقانه به دانش آموز منتقل كند.

3. بحران انرژي ، اين سومين چالشي است كه معلمان با آن روبرو هستند ،
بحران قدرتبه سومين چالشي كه معلمان با آن روبرو هستند اين است كه “اقتدار منطقي” يك ضرورت اجتناب ناپذير در فرايند تدريس است. اين همان چيزي است كه لوك فري در كتاب خود درباره عشق به آن اشاره كرده است. لوك فري مي نويسد: “من هيچ راهي براي ترغيب فرزندانم به كار بدون كمي اختيار نمي دانم.”
كاهش اقتدار معلم مي تواند به معناي دموكراتيك شدن روابط باشد. اگر چنين است ، البته خوب است ؛ اما افول قدرت در ايران بيشتر ناشي از يك ناهنجاري اجتماعي و نوعي سردرگمي و ناهنجاري است تا تمدن و ارزش هاي دنياي مدرن. همچنين محصول تغيير سريع ارزشهاي فرهنگي و نظم اجتماعي است.
در صورت عدم وجود حداقل اختيارات ، آموزش كودكان دشوار است. و آموزش آنها حتي سخت تر مي شود. همچنين بايد توجه داشت كه سوء استفاده از اختيارات و ناتواني معلمان در تنظيم روابط اخلاقي و فكري يكي از عوامل اصلي از دست دادن اختيارات لازم بوده است.
با اين حال ، كاهش چشمگير قدرت در فرايند تدريس يك چالش عمده براي معلمان است كه به وضوح بر كيفيت آموزش دانش آموزان تأثير گذاشته است.

4. “خانواده معلول” چهارمين چالش براي معلمان است
نهاد خانواده حامي تربيت ديني و اخلاقي فرزندان است. خانواده ها بايد فرزندان خود را آنقدر خوب تربيت كنند كه “موقعيت مناسبي براي آموختن آنچه در هنگام ورود به مدرسه آموخته مي شود و معلمان نبايد كاري را انجام دهند كه والدين از آن غفلت كرده اند” (لوك رايگان).
خانواده معلول خانواده اي است كه وظيفه فرزندپروري خود را به درستي انجام نداده است.

واگذاري نقش آموزشي خانواده به مدرسه اشتباه بزرگي بود كه پس از پيروزي انقلاب تشديد شد. “معلم آنجا نيست كه در مورد شادي ، زندگي خوب ، سياست يا دين اظهار نظر كند.” خانواده بايد آنها را قبل از شروع مدرسه به فرزندان خود آموخته باشند. اما شرايط به گونه اي است كه اين معلمان هستند كه با چالش بزرگ كودكاني روبرو مي شوند كه توسط خانواده براي برقراري روابط مدني و اجتماعي آماده نيستند.

5. خانه و مدرسه را بشكنيد
تنش برخي از ارزشهاي حاكم بر خانواده با آموزش رسمي مدرسه و رويارويي باورها و شيوه هاي زندگي برخي از چالش هاي معلمان است. ناهمگوني محيط مدرسه با محيط خانواده و محيط اجتماعي سه چهره استرس دانش آموزان است. نتيجه اين است كه بين آنچه در مدرسه آموزش داده مي شود و آنچه در جامعه و زندگي خانوادگي اتفاق مي افتد ، ترديد در شخصيت ، رفتارهاي چند وجهي و در نهايت رفتار نامناسب دانش آموزان در اين فرايند ، تعارض ايجاد مي شود.

دانش آموز ، تحت تأثير محيط متفاوت ، بلكه از ارزش هاي متناقض خانواده با مدرسه ، تعصب منفي نسبت به مدرسه و معلم خواهد داشت و اين وضعيتي است كه مانع بزرگي براي آموزش و يادگيري ايجاد مي كند. به از آنجا كه شيوه زندگي و ارزش خانواده ها در جامعه حاكم است ، چالش معلمان در اصلاح ذهن دانش آموزان و تنظيم روابط آنها با مدرسه و كلاس درس افزايش مي يابد.

6. عدم تمايل دانش آموزان به يادگيري را به چالش مي كشد
يكي از چالش هاي اساسي سوگيري منفي جامعه نسبت به يادگيري علم و ميزان پايين ميل به “دانستن” و “آگاهي” است. اشتياق به علم و آموزش را مي توان با علاقه اجتماعي به كتاب و مطالعه اندازه گيري كرد. با اين حال ، تحقيقات تجربي نشان مي دهد كه تيراژ كتابها و سرانه مطالعه در كشور به طرز نگران كننده اي پايين و حتي نااميدكننده كم است.

دانشجوياني كه تمايلي به دانستن در جامعه و خانواده خود ندارند نمي توانند خود را با كتاب آشتي دهند. آنها كتاب را عنصري غير ضروري مي دانند و داوطلبانه به سمت دانش حركت نمي كنند. فقدان دانش و عدم انگيزه براي كسب دانش ، مانع اصلي فرايند آموزش است. بنابراين ، معلمان با سرزميني كه براي كاشت بذر دانش آماده شده است روبرو نيستند ، بلكه با سرزميني آفت زده مواجه مي شوند كه نسبت به يادگيري دانش واكنش منفي نشان مي دهد.

فرار كودك ايراني از مدرسه نماد و حاصل فرار فرهنگ عمومي “دانش” است. پديده اي آسيب شناختي كه پايه هاي يك جامعه را سست مي كند. پديده ارتداد دانش آموزان يك چالش دشوار است كه معلمان با آن روبرو هستند: دانش آموزاني كه مدرسه را محيط مطلوبي نمي دانند و نگرش آنها نسبت به كتاب و كتاب خواني چندان مثبت نيست ، بنابراين ، آمادگي ورود با اشتياق در فرايند يادگيري را ندارند. دانش آموز در مقابل يادگيري يك چالش روزانه براي معلمان است.

ناسازگاري خانه با مدرسه و مدرسه با تغييرات فرهنگي جامعه و نهاد آموزشي با دنياي جديد باعث شده است كه كودكان آمادگي كمتري براي ورود به فرايند آموزش و يادگيري داشته باشند و مهارت هاي مورد نياز را كسب نكنند. علم بياموز به بنابراين ، مشكل آموزش و پرورش بسيار بيشتر از آن است كه قبلاً مدرسه بر عهده نهاد خانواده و نهاد سياسي در ايران باشد. ناكارآمدي نهاد خانواده و مداخلات ايدئولوژيك نهاد سياسي در آموزش و پرورش يكي از مهمترين مشكلات در ايران كنوني است.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.