آقازاده‌اي كه از شاهزاده‌ها بدش مي‌آمد

به مرجع تخصصي گردشگري و توريست خوش آمديد

  • «كاظم غريب آبادي» دبير ستاد حقوق بشر ايران شد
  • تغيير معنادار آمار‌هاي كرونايي
  • توصيه هايي براي بهبود عملكرد كبد
  • شرايط پرسپوليس براي بازي با الهلال بد نيست
  • «مايكل كين»: ديگر بازيگر نيستم، نويسنده‌ام

آقازاده‌اي كه از شاهزاده‌ها بدش مي‌آمد

۱۵ بازديد

“هر لحظه فكر مي كنم به مرگ نزديك مي شوم. يكي از موضوعات كتاب هاي من مرگ است ؛ منظورم اين است كه من هميشه نگران موضوع مرگ بودم و خواهم بود. فكر نمي كنم زمان زيادي داشته باشم ، بنابراين ترجيح مي دهم كارهايي را كه دوست دارم انجام دهم. “روند نوشتن اين كتاب …

آقازاده‌اي كه از شاهزاده‌ها بدش مي‌آمد https://majale-rooz.ir/2021/08/آقازاده‌اي-كه-از-شاهزاده‌ها-بدش-مي‌آ/ مجله روز Fri, 27 Aug 2021 15:20:31 0000 عمومي https://majale-rooz.ir/2021/08/آقازاده‌اي-كه-از-شاهزاده‌ها-بدش-مي‌آ/ “هر لحظه فكر مي كنم به مرگ نزديك مي شوم. يكي از موضوعات كتاب هاي من مرگ است ؛ منظورم اين است كه من هميشه نگران موضوع مرگ بودم و خواهم بود. فكر نمي كنم زمان زيادي داشته باشم ، بنابراين ترجيح مي دهم كارهايي را كه دوست دارم انجام دهم. “روند نوشتن اين كتاب …

“هر لحظه فكر مي كنم به مرگ نزديك مي شوم. يكي از موضوعات كتاب هاي من مرگ است ؛ منظورم اين است كه من هميشه نگران موضوع مرگ بودم و خواهم بود. فكر نمي كنم زمان زيادي داشته باشم ، بنابراين ترجيح مي دهم كارهايي را كه دوست دارم انجام دهم. “روند نوشتن اين كتاب ها براي من لذت بخش است و غرق شدن براي من كافي است.”

به گزارش مجله روز ، گزيده اي از گفتگوي منتشر نشده و قديمي با حميدرضا صدر در روزنامه ايران منتشر شده ، در زير بخوانيد. در اين مصاحبه كه حدود هفت سال پيش انجام شد ، صدر از كتابي صحبت مي كند كه در آن زمان تازه منتشر شده بود و روايت او درباره زندگي محمدرضا پهلوي است. نسب خانوادگي قاجار و … نسبي كه هرگز براي صدر مايه افتخار نبوده است و به طور اتفاقي از تنظيمات رسمي و معتبر خسته شده بود ، توجه او به مردم ساده بود و در نهايت حميدرضا صدر كه همه ما آن را دوست داشتيم و البته ما داريم مردي با حركت مداوم دستانش هنگام صحبت ، در لباس هايي كه در پوشيدن و تركيب او لطف نداشت.

– پدرم مهندس بود ، اما نويسنده بزرگي بود. از زماني كه به خاطر مي آورم هميشه پر از كتاب و مجله در اطراف من بود. با اين حال ، اگر به خانه مادرم بياييد ، كتابخانه اي خواهيد ديد كه پر از كتاب هاي تاريخ ، شعر ، ادبيات و … است. به ياد دارم وقتي كلاس “ظهور و سقوط رايش سوم” را خواندم كلاس دوم بودم. خوب ، اين براي من بسيار هيجان انگيز بود. از آن زمان تا به امروز ، من هنوز عادت دارم كه يادداشت برداري كنم و زير برخي عبارات مهم خط بكشم.

– وقتي پدرم فوت كرد ، دفترچه هاي زيادي در يادداشت هاي او باقي مانده بود كه متأسفانه به هيچ كس كمك نكرد. او به گونه اي نوشت كه هيچ كس متعجب نشود.

– پدرم علاقه زيادي به يادگيري زبان عربي داشت زيرا فكر مي كرد اين امر مهم است. من يك معلم خصوصي براي موضوعاتي مانند انگليسي ، عربي و خوشنويسي داشتم و متأسفم كه زبان عربي خود را ادامه ندادم.

– مدرسه اي كه من رفتم “جهان تربيت” در خيابان بهار و سرپرست آن “ابراهيم بني احمد” بود. من شخصاً تحت تأثير بني احمد قرار گرفتم. به عنوان مثال ، جالب است كه به شما بگويم در اين مدرسه به ما اجازه نمي دادند كاغذ پاره كنيم و من هنوز متاسفم كه كاغذ را مي شكنم زيرا هنوز فكر مي كنم بسياري از كساني كه دلشان براي كاغذ و قلم يكسان تنگ شده است … به هر حال ، اين چگونه بزرگ شدم …

– همچنين مي توانيد تاريخ آن دوره را در ايران در كتاب “پسر روي سكوها” مشاهده كنيد. براي مثال ، وقتي در مورد دهه 1940 صحبت مي كنم ، حال و هواي تهران در آن زمان بود. اين كتاب همچنين به اشخاص تاريخي مانند خود شاه ارجاع مي دهد. صادقانه بگويم ، قدرتهاي بزرگ سياسي ، مانند پادشاهان ، سلاطين و … براي من بسيار جذاب هستند.

– من در آنجا به دنيا آمدم و زندگي كردم. در كتابهاي درسي ما ، تصوير پادشاه هميشه اولين بود ، در فيلم ها ، سرود شاهانه يا صفحه اول روزنامه ها پخش مي شد و غيره. اين چهره اي بود كه هميشه نمايان بود. به اين دليل تكراري فكر كنيد كه در كودكي بزرگ شده ايد تا زماني كه به دانشگاه نرسيديد و فقط متوجه شديد كه چه اتفاقي در حال رخ دادن است. در دانشگاه هاي ديگر شرايط متفاوت است. آنها درباره ديكتاتوري شاه صحبت مي كنند و … سپس ، وقتي به انقلاب مي رسيم و شاه ايران را ترك مي كند ، متوجه مي شويم كه او در اين شرايط بيمار است و در حال مرگ است. متوجه خواهيد شد كه تصويري از قدرت كه در دوران كودكي در برابر چشمان خود داريد ، مانند شخصي مانند پادشاه ، تصويري خالي و خالي بود.

– نكته ديگري كه من از كودكي هميشه با آن درگير بودم اين است كه همانطور كه گفتم پدرم هم مهندس بود و هم نظامي. بنابراين ، البته ، من در يك محيط نظامي بزرگ شدم و استكبار نظامي زيادي ، رتبه هاي آن ، نشانه هاي آن ، شكوه و قدرت آن را تجربه كردم. “شما در قاهره خواهيد مرد” نوعي توصيف از اين شبه نظاميان و بلندپروازي ها است. در واقع روح ضد ميليتاريستي يا نقدي بر اين موضوع در كتاب وجود دارد.

– نكته ديگري كه در كودكي مرا آزار مي داد مربوط به خانواده پدر و مادرم بود. خانواده پدري من يكي از شاهزادگان قاجار هستند و من روابط زيادي با اين شاهزادگان داشتم و هميشه با اين سيستم به نام مشكل داشتم.

– من اصلاً با اين مساله كه شخصي در دوران كودكي به عنوان پادشاه انتخاب شود و بگويم شما پادشاه بعدي خواهيد بود موافق نبودم و من اين را بسيار مضحك ديدم و هنوز هم آن را باور دارم. حالا يا دوره قاجار يا دوره پهلوي … من اين چيزها را اصلا نمي فهمم.

– ما از خانواده فتحعلي شاه قاجار هستيم و من هميشه با برخي از اقوام پدرم كه در اين آشپزخانه ها هستند ، مشكلات زيادي داشته ام. من اين جملات را نمي فهمم. از اين اشرافيت و افتخار قدرت و … از اين خطبه هاي خدمتكار و مزاحم … من هميشه از آن تصاوير و ادبيات زننده اي كه معتقدم تهوع آور بودم و هنوز هم اذيت مي شدم. اگر امروز با من جايي برويد ، خواهيد ديد كه من براي افراد عادي بيشتر احترام قائل هستم تا براي شخصي با چنين عنوان يا رتبه. من به كرامت انساني اعتقاد دارم.

– پسر عموي پدرم ، محسن صدر ، صدر اشرف ، نخست وزير شاه بود و البته من آنها را در اطراف مي ديدم. استكبار اشرافي در سراسر اين خانواده گسترش يافت و آنها آنقدر به مردم قاجار خود افتخار مي كردند كه … من نمي توانستم باور كنم و هيچ كس نمي تواند به چنين چيزهاي خالي اينقدر افتخار كند.

– به نظر من اين مسخره است كه شخصي قرار است در هر شكل و تحت هر شرايطي پادشاه باشد. من با اين سيستم مشكل دارم و نمي توانم آن را بپذيرم. انسانها بايد با تواناييها و قابليتهاي خود سنجيده شوند. چرا در اين زمان مردم اينقدر ناديده گرفته شدند؟ بنابراين وظيفه من با آن روشن است. كاري كه ملكه انگليس انجام مي دهد براي من مضحك است. من به خود مردم اهميت مي دهم ، وگرنه انتخاب رضاشاه يكي از پسرانش براي امپراتور و قصري براي او با چهار معلم به چه معناست زيرا او در آينده پادشاه ايران خواهد بود. پس اين چه فكري است؟

– من به بسياري از حاميان اين سيستم مي گويم: “شما به دانشگاه رفتيد ، در بهترين نقاط جهان تحصيل كرديد.” چگونه مي توانيد مردم را ناديده بگيريد و بگوييد برخي از مردم بايد پادشاه جهان باشند؟ “ايران؟” آنها پاسخ درستي ندارند و فقط مردم را ناديده مي گيرند. بنابراين من وظيفه قدرت نامحدود ، تجمل ، اشراف و سلطنت موروثي و غيره را روشن مي كنم.

– من طرفدار تيم خاصي نيستم ، اما وقتي مي بينم ميليون ها نفر چيزي را با هم مي بينند و با هم خوشحال يا ناراحت هستند ، مجذوب مي شوم. آيا مي توانم براي جوانان توضيح دهم كه عجيب ترين تجربه جمعي كه تا به حال تجربه كرده ايد چه بوده است؟ همه بلافاصله بازي ايران و استراليا را مي گويند. چه كسي مي تواند ميليون ها نفر را بدون برنامه ، خودجوش و از صميم قلب بسيار خوشحال كند كه بيرون بروند ، جشن بگيرند ، بغل كنند و … ببينيد ، در اين رويدادها است كه تقسيم بندي طبقاتي صورت مي گيرد. به نظر مي رسد هيچ شمال يا جنوبي در شهر وجود ندارد و همه برادر و خواهر هستند. اين فوق العاده است.

– اين جنبه از شور و هيجان افراد را در مركز قرار مي دهد. شكستگي ها براي من خاطرات خوبي هستند. تيم ما شكست خورد و ما با هم اشك ريختيم ، اما از زماني كه با هم بوديم ، به يك خاطره گرامي تبديل مي شود. نوعي “با هم بودن” فوتبال ، ادبيات و هنر را به هم متصل مي كند. ادبيات كمي فراتر از فوتبال است. وقتي كسي يك رمان مي خواند ، يك فرايند ذهني را پشت سر مي گذارد. در ورزش نيز ديده مي شود زيرا ما دائما در هر دو جهت فكر مي كنيم. يعني در خواندن و مشاهده فرايندهاي رايج ذهني شكل مي گيرد.

– من فكر نمي كنم او يك شخص مشهور يا يك شخص برجسته باشد. من واقعاً اين را به خاطر تواضع ، جدايي و چيزهاي ديگر نمي گويم. من از اوايل دهه 60 تا امروز پيوسته مي نويسم. من ادامه دادم. من هميشه از نوشتن ، تحقيق و يادداشت برداري لذت بردم. من فرصت ارائه داشتم و خوب ، من هميشه مخاطبان محدودي داشتم ، اما هرگز فكر نمي كردم كه مخاطبان زيادي داشته باشم. من هنوز خودم را كمي آماتور مي دانم. بهترين لحظات من زماني است كه به كتابخانه ملي مي روم و شروع به يادداشت برداري مي كنم و … نوعي بازي وجود دارد.

– وقتي دنبال كار مي گردم ، سعي مي كنم آن را به جايي برسانم. خيلي ها هستند كه كار من را دوست ندارند. بسياري از دوستانم از من مي پرسند “چرا اين مزخرفات را مي نويسي؟” اما من ترجيح مي دهم كار كنم چون سنم بالاتر است و هزار و يك مشكل دارم و هر لحظه فكر مي كنم به مرگ نزديك مي شوم. يكي از موضوعات كتابهاي من مرگ است. يعني من هميشه به موضوع مرگ توجه داشته ام و خواهم داشت. فكر نمي كنم زمان زيادي داشته باشم ، بنابراين ترجيح مي دهم كارهايي را انجام دهم كه از آنها لذت مي برم. روند نوشتن اين كتاب ها براي من لذت بخش است و اين غرق شدن براي من كافي است.

انتهاي پيام

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.